تونویسی
دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰
خواب هزار سالگیام را پرانده ای
وقتی نشستیم و از سایه خواندیم، یکی تو، یکی من؛ بعد مدتها شعر داغم کرد. فهمیدم این رویاهایی هم که بافتم بیخود نیست. کسی هستی که با هم شعر بخوانیم...
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)