اگر از خصوصیترین لحظات دو نفر بپرسند؛ به عقیده من وقت مغازله آنهاست. هیچ چیز دوستداشتنیتر از حرفهایی که دو نفر به هم میزنند نیست، و مهمتر این که هیچ مشمئزکنندهتر از این حرفها نیست وقتی پیش اغیار گفته شوند. وقتی اینجا مینویسم، تونویسی میکنم، با تو نمیگویم. حلزونی که از صدفش جدا بیافتد میمیرد: قربان صدقه رفتنها را باید برای خصوصیترین لحظات نگاه داشت، این محرمانهترین بخش زندگی ماست.
شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۱
پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۱
چکیده ماجرا
کشف تار موی تو در نه توی دهلیزها...تهران جنوب و شمالش فقط تویی...سپهر موی تو اما ستارهبازاری است...رودابه باش اما کمندت را نگه دار، تنها رهایم کن کنار برج و بارویت...تو ماه کدام بلندایی، که این پلنگ مغموم را... و قاف خانه این اژدهای وحشی نیست... دارم به ارتباط تو عادت می/آورم...تهران هنوز مست جنوب و شمال توست...ای پرواریترین رویای کرختی پیش از خواب...از ناز توبه کن بیا و مرا بیهوا ببوس...ماهی قرمزم که بمیرم کنارتان...در سلطهی پاییز بهار عاشق توست...نذر تو میکنم که بمانی و ان یکاد... تا از شکوه عشق خبردارتان کنیم... برای عکس شما قرص ماه قاب کمی است...که بستهای به مرتع موهات راه چوپانی....وحشیم بر آن دشت هوسناک بتازان...
....
....
پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۹۱
وحشیم بر آن دشت هوسناک بتازان
ای خوبتر از بوی نم و بارش باران
خورشیدترین پرتو تابیده به دوران
انگیزه هر صبح شکوفایی پیچک
جانمایهی گل کردن داوودی آبان
تو فرصت سبزینگی خاک سیاهی
ای چشمهی پیداشده در خشک بیابان
■■■
دیریست که در چنگمی و کام ندادی
آهویی از این دست گرفتار و گریزان
بر گردهی عریانی من زین نگذاری
وحشیم بر آن دشت هوسناک بتازان
شاعرتر از آنم که از این بیش نکارم
در گودی اندام تو مضمون پریشان
شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۱
دوستت دارم
یک سال بیشتر از زمانی میگذرد که جرات کردم و به تو نوشتم که دوستت دارم. به گفتن، به نوشتن که نیست. خیلی قبلتر میدانستیم. هم من، هم تو. سه سال بیشتر میشود و ما هنوز همینجاییم. همان خانه اول. همان راه دوری است هنوز تا تو. آیا باید قصه ما را در میان قصههای طویل عشاق بنویسند؟ بدتر این است که قصه با همه طول زمانیش هیچ واقعهای برای ناظر بیرونی ندارد؛ و برای خودمان؟ انگار ندارد.
زیاد طول کشیده؛ اما هنوز دوستت دارم. تو از هنوزش ناراحت شدی امشب، اما کلمهها چه عاجزند که بگویند این دوستت دارم، در منتها الیه ناتوانی گفته شده. وقتی که دلم لرزیده و میتوانم حتی با گفتنش گریه کنم، وقتی میبینم حالت خوب نیست.
پرروانه اینها را مینویسم. مقصر بزرگ منم در این نشدنها و به هم نرسیدنها. دست و پاچلفتی و عاجز...
زیاد طول کشیده؛ اما هنوز دوستت دارم. تو از هنوزش ناراحت شدی امشب، اما کلمهها چه عاجزند که بگویند این دوستت دارم، در منتها الیه ناتوانی گفته شده. وقتی که دلم لرزیده و میتوانم حتی با گفتنش گریه کنم، وقتی میبینم حالت خوب نیست.
پرروانه اینها را مینویسم. مقصر بزرگ منم در این نشدنها و به هم نرسیدنها. دست و پاچلفتی و عاجز...
اشتراک در:
پستها (Atom)