تونویسی
شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹
نشکنی ای کوزه سفالی عاشق
یه بار یه قرار بذار همو ببینیم
دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹
اميد وصال توست جان را ورنه از تن به هزار حيله بيرون كنمش.
امید وصال توست
امید وصال توست
امید وصال توست
به جرم آن که نکردیم شکر روز وصال
من بدم میاد از نوشتن وقتی نمیتونم بنویسم.
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)