همین
دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۸
سهشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸
تو تو تو تو تو تو تو
امروز با این دختر آمریکاییه کار می کردم. دلم برای تو تنگ شده...
خیلی دلم برات تنگ شده
خیلی دلم برات تنگ شده
جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۸
یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۸
راضی می شی؟
دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم....
چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸
دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۸
تو نیستی و دلم ....
در این اوج دلتنگی
کاش بودی
کاش مال هم بودیم
دلم آغوش می خواهد
که سر بگذارم و گریه کنم
آرام چند قطره اشک بریزم و آرام شوم
کاش بودی
کاش مال هم بودیم
دلم آغوش می خواهد
که سر بگذارم و گریه کنم
آرام چند قطره اشک بریزم و آرام شوم
پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۸
دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر
دخترخانم! دلم برات تنگ شده. به روز نرسیده، از شب نگذشته، اصلا به ساعت نکشیده.
هیچ خبر داری چند وقت بود که ازrecently used گوشیم پاک نشده بودی؟
باید تمام میشد، آن همه استرس برای هر دویمان.
هردویمان بچه های خوبی بودیم
اما، فکر کنم تاریخ بنویسد که اولین حرف عاشقانه ای که به تو گفتم چه بود:«شما سبب اقوی از علتید» تاریخ ثبت می کند و به مضحکه می گیرد ما را که نگاه کن، عاشقانه هایشان را ببین.
کاش زودتر بیافتد اتفاق دیدار
دختر خوب! مواظب خودت باش
هیچ خبر داری چند وقت بود که ازrecently used گوشیم پاک نشده بودی؟
باید تمام میشد، آن همه استرس برای هر دویمان.
هردویمان بچه های خوبی بودیم
اما، فکر کنم تاریخ بنویسد که اولین حرف عاشقانه ای که به تو گفتم چه بود:«شما سبب اقوی از علتید» تاریخ ثبت می کند و به مضحکه می گیرد ما را که نگاه کن، عاشقانه هایشان را ببین.
کاش زودتر بیافتد اتفاق دیدار
دختر خوب! مواظب خودت باش
نه برای تو، برای خودم که هرگز نبود
از امروز این چشمها نگران آن شمارنده است که وای اگر بازدیدش از صفر بیشتر شود.
بهتر است این حرف ها را کسی نخواند و خبردار نشود.مثل بطری که قدیم ها ول می کردند توی دریا و می رسید یا نمی رسید نقشه گنج بعد از سال ها به ساحل؟
چشمم به دنیا باز شد!
کور بودم و حالا باید بگویم به برکت تو بالاخره زشتی های این دنیا را دیدم. تو فلسفی ترین درک ممکن از دنیا بودی که چگونه می شود از میان آنچه جز خوب ندیده ایش، بدی را ببینی. زشتی را ببینی.
اگر دنیا دنیاست، ما به هم نمی رسیم...
بهتر است این حرف ها را کسی نخواند و خبردار نشود.مثل بطری که قدیم ها ول می کردند توی دریا و می رسید یا نمی رسید نقشه گنج بعد از سال ها به ساحل؟
چشمم به دنیا باز شد!
کور بودم و حالا باید بگویم به برکت تو بالاخره زشتی های این دنیا را دیدم. تو فلسفی ترین درک ممکن از دنیا بودی که چگونه می شود از میان آنچه جز خوب ندیده ایش، بدی را ببینی. زشتی را ببینی.
اگر دنیا دنیاست، ما به هم نمی رسیم...
دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸
یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۸
شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸
حال آدمو می گیری
وقتی با کلی نقطه پس و پیش می دم که:«جانب هیچ آشنا نگاه ندارد» و بعدش می گم کلهم یه غزله و خودتم جواب می دی که تفال بود یا... و می گم یا.... و می فهمی که منظورم چی بود، انصافاً، حالگیری نیست که جواب بدی من با غزلی قانعم و با غزلی شاد؟ بعدشمم بگی شما نشنیده بگیر؛ آخه چی گفتی که نشنیده بگیرم. نه، فکر کردی خیلی حرف شاخی زدی؟
این بهمنی شده اسباب حالگیری ما، فقط
دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸
شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۸
پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸
سهشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۸
نوستالژی های معاصر
نه این که فقط دلم برای آجی پانته آی کودکی تنگ شده باشه
دلم برای پانته آی همین روزها هم تنگ شده.
پ.ن: و این شبکه جهانی که پر است از شعرهای تکراریش.
دلم برای پانته آی همین روزها هم تنگ شده.
پ.ن: و این شبکه جهانی که پر است از شعرهای تکراریش.
جمعه، آبان ۱۵، ۱۳۸۸
چقدر راه مانده است تا برابری با تو؟
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا,
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم.
یغما-فرخی
پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۸
مهمترین مسئله فمینیسم
وقتی من باید همه شرایط را فراهم کنم که بی گدار به آب نزده باشم؛ نابرابری حقوقی طبیعی نیست؟
سهشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۸
یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۸
جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸
می میرم از نجابت زیبای روسریت
تو دوری از برم، دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست.
عشق داند-شجریان
پ.ن: هنوز روسری بنفشت
هوای دیگری اندر سرم نیست.
عشق داند-شجریان
پ.ن: هنوز روسری بنفشت
پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸
سهشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸
دوسِت دارم هرچند غیر منطقی
امروز داشت حالم از خودم بد می شد. پیش تو نشسته بودم. «حرف خاص» نداشتم. عادی رفتار می کردم. عادی هم احساس.
یک دفعه به نقل از ریچارد باخ گفته بودی عیبی ندارد عادی رفتار کنی به شرطی که عادی احساس کنی. ولی من...
شب که بحثمون شد تازه فهمیدم ممکن هم هست که از دستت بدهم. تازه دلشوره گرفتم. تازه فهمیدم.
نمی خواستم این قدر زود، ولی امشب چندتا تصمیم گرفتم. می دانم اینجا را نمی خوانی ولی دعا کن!
پ.ن: خنده ات وقتی از دور دیدمت و روسری آبی سیرت...
یک دفعه به نقل از ریچارد باخ گفته بودی عیبی ندارد عادی رفتار کنی به شرطی که عادی احساس کنی. ولی من...
شب که بحثمون شد تازه فهمیدم ممکن هم هست که از دستت بدهم. تازه دلشوره گرفتم. تازه فهمیدم.
نمی خواستم این قدر زود، ولی امشب چندتا تصمیم گرفتم. می دانم اینجا را نمی خوانی ولی دعا کن!
پ.ن: خنده ات وقتی از دور دیدمت و روسری آبی سیرت...
دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۸
جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۸۸
کسی چه داند؟
فکر کنم قبل از این که پیشنهاد بدهی بعد از عروسی چه گذشت را بخوانم
باید بدانی قبل از خواستگاری و عقد و عروسی و اصلا قبل از این که کسی بفهمد
آری باید بدانی قبل از همه این ها چه ها که نمی گذرد....ب
ارادتمند شما
ارادتمند شما
چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸
خواب و بیدار
پریشب خوابتو دیدم بانو!
شیطون بودیم هر دویمان!
انگار توی صحن حرم امام رضا بودیم. نماز تمام شده بود. مردم داشتند می رفتند. زدی روی شانه ام. برگشتم، هیچکداممان انتظار دیدن دیگری را نداشتیم...
تو خیلی خودمونی شده بودی
دیشب یه جوری بودم
سابقه نداشت. دلم دل می زد.
آن پیامک بازی هم که راه انداختم برای این بود. دیشب راستش را نگفتم وقتی پرسیدی حالا چی شده که داری زبان محلیتون را به رخ می کشی
بهانه بود.
بهانه ی تو
شیطون بودیم هر دویمان!
انگار توی صحن حرم امام رضا بودیم. نماز تمام شده بود. مردم داشتند می رفتند. زدی روی شانه ام. برگشتم، هیچکداممان انتظار دیدن دیگری را نداشتیم...
تو خیلی خودمونی شده بودی
دیشب یه جوری بودم
سابقه نداشت. دلم دل می زد.
آن پیامک بازی هم که راه انداختم برای این بود. دیشب راستش را نگفتم وقتی پرسیدی حالا چی شده که داری زبان محلیتون را به رخ می کشی
بهانه بود.
بهانه ی تو
پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸
یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۸
از انقلاب مویت...
آدم از روز پر تکاپو که خسته می شه
دلش یه گوش می خاد
نه!
دلش نازکش می خاد
خیلی خسته ام
اما حیف
دلم تنگ شده ،
دلم میخاد بشینیم ساعت ها بی نگرانی، بی چشم، بی حزم اندیشی همین طور حرف بزنیم
نه
فقط شعر بخونیم
تو بخونی
من بخونم
من منزوی
تو بهمنی
نمیشه
می دونم به این زودی ها آبی از ما دو گرم نمیشه!!!
اما گفتم حالا که خیالم راحته و احدی اینجا رو نمیشناسه
حتی خود تو
روحت هم خبر نداره
بگم
بی تعلق و آزاد بگم:
خانوم خانوما، کجایی؟
دلش یه گوش می خاد
نه!
دلش نازکش می خاد
خیلی خسته ام
اما حیف
دلم تنگ شده ،
دلم میخاد بشینیم ساعت ها بی نگرانی، بی چشم، بی حزم اندیشی همین طور حرف بزنیم
نه
فقط شعر بخونیم
تو بخونی
من بخونم
من منزوی
تو بهمنی
نمیشه
می دونم به این زودی ها آبی از ما دو گرم نمیشه!!!
اما گفتم حالا که خیالم راحته و احدی اینجا رو نمیشناسه
حتی خود تو
روحت هم خبر نداره
بگم
بی تعلق و آزاد بگم:
خانوم خانوما، کجایی؟
شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۸
جمعه، مهر ۱۷، ۱۳۸۸
برسد به دست تو
این قدر آدم های خیّر پیدا می شوند در این دنیا یعنی؟
که این پست را دست به دست برسانند به هم
برای هم بخوانند
برای هم بگویند
شاید یکیش دست تو باشد
شاید یکیش گوش تو باشد
که این پست را دست به دست برسانند به هم
برای هم بخوانند
برای هم بگویند
شاید یکیش دست تو باشد
شاید یکیش گوش تو باشد
سهشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸
شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸
تطور تحول
5 سال پیش: با اعتقاد شعار می دادم مرگ بر ضد ولایت فقیه
4 سال پیش: دیگر شعار نمی دادم، وانگهی به مطلقه اش هم معتقد نبودم
3 سال پیش: باور داشتم به جمهوری اسلامی
2 سال پیش: ایمان داشتم به اسلام سیاسی
پارسال هم به تو ایمان آوردم
امسال دارم به خودم شک می کنم
شاید تا سال بعد دیگر مسلمان نباشم
4 سال پیش: دیگر شعار نمی دادم، وانگهی به مطلقه اش هم معتقد نبودم
3 سال پیش: باور داشتم به جمهوری اسلامی
2 سال پیش: ایمان داشتم به اسلام سیاسی
پارسال هم به تو ایمان آوردم
امسال دارم به خودم شک می کنم
شاید تا سال بعد دیگر مسلمان نباشم
پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۸
روزهای خوب
روزهای خوب
مثل خواب بود
راضیم به این خیال
حکمت خداست....
--------------------
خوابگاه دانشگاه ملی
مثل خواب بود
راضیم به این خیال
حکمت خداست....
--------------------
خوابگاه دانشگاه ملی
چهارشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۸
در هوای لب شیرین دهنان
این را تو بهتر از هرکسی می فهمی
تویی که از زیبایی ظاهری هیچ بهره ای نبرده ای
تویی که ظاهراً از زیبایی بهره ای نبرده ای
تو خوب می فهمی یعنی چه من در هوای لب هیچ شیرین دهنی، جوهر روحم را به یاقوت مذاب نیالودم....
گفتنی است وقتی مطمئنم نمی بینیم بی حیاتر می شوم
----------------------
این ها را که گفتم، بگذار این را هم بگویم که هیچ وقت جرات نکردم-با آن که بسیار دوست می داشتم- به تو بگویم:
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خواب است آن حریفان را جواب است
تویی که از زیبایی ظاهری هیچ بهره ای نبرده ای
تویی که ظاهراً از زیبایی بهره ای نبرده ای
تو خوب می فهمی یعنی چه من در هوای لب هیچ شیرین دهنی، جوهر روحم را به یاقوت مذاب نیالودم....
گفتنی است وقتی مطمئنم نمی بینیم بی حیاتر می شوم
----------------------
این ها را که گفتم، بگذار این را هم بگویم که هیچ وقت جرات نکردم-با آن که بسیار دوست می داشتم- به تو بگویم:
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خواب است آن حریفان را جواب است
سهشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۸
یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸
شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۸
ما دهاتیم
اصلا و ابدا خوشم از این شهر نیامد. خوشم نیامد می دانی ما بچه ی همان دهاتیم. یک دانشگاه نقلی می خواهیم که این ورش دست بزنی آن ورش بشنود. گیرم آنجا آن قدر کوچک است که اگر در وبلاگت بنویسی همه دانشگاه می فهمد. اما اینجا ....
بدم آمد
بدم آمد.
----------------------------
شاید اگر کفش ها قسم نمی دادند
می آمدم تا آن جنوبی که تو باشی
این درخت ها
این خانه ها
این قدر بلندند
که دل آسمان هم می شکند.
چهارم مهر 88 -بوفه علوم-دانشگاه ملی
بدم آمد
بدم آمد.
----------------------------
شاید اگر کفش ها قسم نمی دادند
می آمدم تا آن جنوبی که تو باشی
این درخت ها
این خانه ها
این قدر بلندند
که دل آسمان هم می شکند.
چهارم مهر 88 -بوفه علوم-دانشگاه ملی
پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۸
دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۸
رویای تو در کناره
این موج ها نومید بر می گردند
که به پای تو نمی رسند
این موج ها که می دوند از هم
که می روند بر هم
بر سر هم، روی سر هم
برای توست که سعی می کنند
از ساحل می گذرند ...
اما
دریا هم به پای تو نمی رسد
28 شهریور88- جویبار- ساحل مازندران
که به پای تو نمی رسند
این موج ها که می دوند از هم
که می روند بر هم
بر سر هم، روی سر هم
برای توست که سعی می کنند
از ساحل می گذرند ...
اما
دریا هم به پای تو نمی رسد
28 شهریور88- جویبار- ساحل مازندران
------------------
آخ بانو، بانو دلم برای تو تنگ شده بود وقتی از میان جنگل های شمال می گذشتیم و بنان داشت بهار دلنشین را می خواند
بغیر این که بشد دین و دانشم از دست
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۸
از نیما تا گروس
دارم به گروس فکر می کنم و پایان قرنی که آغازش نیما بود
تو و بارون و خیابون بی انتها.
خداحافظ
چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸
امتحان می کنیم...
قبلا وبلاگ می نوشتم. با اسم خودم. با کلی بازدید کننده. با کلی لینک. یهویی به سرم زد بیام جایی که کسی نشناسدم. این جوری شاید بهتر باشد. شاید شد گریه کنم در پست های. بی که کسی بفهمد و دل بسوزاند.
اشتراک در:
پستها (Atom)