پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹

خنده‌ام از گریه...

این روزها هر وقت قهقهه می‌زنم، بلافاصله غم بزرگی دلم را می‌گیرد و مثل همین الآن شاید باید اشکی...


نوبت ترانه معین رسیده؛ داره می‌خونه: شاه دخترون دختر...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۹

ای بهار بد، ای بهار تلخ، ای بهار غمگین

نه لب گشايدم از گل، نه دل کشد به نبيد
چه بی‌نشاط بهار‌ی که بی‏رخ تو رسيد
نشان داغ دل ماست لاله‏ای که شکفت
به سوگواری زلف تو اين بنفشه دميد
بيا که خاک رهت لاله‏زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکيد
به ياد زلف نگون‏سار شاهدان چمن
ببين در آينه‏ی جويبار، گريه‏ی بيد
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگين که بوسه خواهد چيد؟
چه جای من؟ که در اين روزگار بی‌‏فرياد
ز دست جور تو ناهيد بر فلک ناليد

ه.ا. سایه

بیاد عارف. لطفی- شجریان

یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹

شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۹

حرف آخر؛ اول حرف

او
تو را
به چشم‌هايش قول داده است
و هم‌آغوشی دست‌های «زنانه»ات را
به دستانش...

جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۹

بغض بعض یادها

از این به بعدش، سهم نداریم. هر کس خودش است. تقصیر من و تقصیر تو ندارد، این حرف‌ها تمام شد و دود شد و رفت و...
آدم‌ها یک عمر می‌دوند و دقیقاً خودشان هم نمی‌دانند چه می‌خواهند، آن وقت زندگی رویایی ما را مسخره می‌کنند.


 فراموشش کن

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۹

محتاج قیچی ام

گرسنه‌ای که پر از لفظ آب و نان شده است
منم که دفتری از مشق کودکان شده است
منم که دفتری از آرزو و خاطره ام
 که هر کدام به شکلی در آن بیان شده است
یکی خطوط مرا با الف چنان پر کرد
که بی‌قطارترین ریل این جهان شده است
یکی که منتظرت مانده و نمی‌داند
قطار تو ته یک درّه ناگهان شده است
یکی خطوط مرا حامل هزاران نت
چنان که صفحه‌ی من صفحه‌ی بنان شده است
یکی نوشت فدایت شوم، شدم نامه
گمانم عاشق یک خانم جوان شده است
و خانمی که هزار آفرین! شما باشید
معلّمی است که لیلای داستان شده است
تو عشق گفتی و ما مشق می‌نوشتیم آه!
سر دو حرف، چه بسیار حرفمان شده است
یکی هم آمد و سر رفت از سر هر سطر
که حرف‌های دلش بیشتر از آن شده است
یکی یکی همه‌ی برگ‌های کاهی من
به باد می‌رود انگار که خزان شده است
یکی بیاید و قیچی کند تمام مرا
تمام بال و پری را که استخوان شده است
 و از بریده‌ی من بادبادکی سازد
 که مدّتی است دلم تنگ آسمان شده است
                          مرتضی آخرتی

چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۹

شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹

بهانه‌ها‏‏ی مترو


صبح چهاردهم فروردین
سربازها بی‌شمارند؛
«بی‌وطن، بی‌دشمن، بی‌معشوقه»