گرسنهای که پر از لفظ آب و نان شده است
منم که دفتری از مشق کودکان شده است
منم که دفتری از آرزو و خاطره ام
که هر کدام به شکلی در آن بیان شده است
یکی خطوط مرا با الف چنان پر کرد
که بیقطارترین ریل این جهان شده است
یکی که منتظرت مانده و نمیداند
قطار تو ته یک درّه ناگهان شده است
یکی خطوط مرا حامل هزاران نت
چنان که صفحهی من صفحهی بنان شده است
یکی نوشت فدایت شوم، شدم نامه
گمانم عاشق یک خانم جوان شده است
و خانمی که هزار آفرین! شما باشید
معلّمی است که لیلای داستان شده است
تو عشق گفتی و ما مشق مینوشتیم آه!
سر دو حرف، چه بسیار حرفمان شده است
یکی هم آمد و سر رفت از سر هر سطر
که حرفهای دلش بیشتر از آن شده است
یکی یکی همهی برگهای کاهی من
به باد میرود انگار که خزان شده است
یکی بیاید و قیچی کند تمام مرا
تمام بال و پری را که استخوان شده است
و از بریدهی من بادبادکی سازد
که مدّتی است دلم تنگ آسمان شده است
مرتضی آخرتی
منم که دفتری از مشق کودکان شده است
منم که دفتری از آرزو و خاطره ام
که هر کدام به شکلی در آن بیان شده است
یکی خطوط مرا با الف چنان پر کرد
که بیقطارترین ریل این جهان شده است
یکی که منتظرت مانده و نمیداند
قطار تو ته یک درّه ناگهان شده است
یکی خطوط مرا حامل هزاران نت
چنان که صفحهی من صفحهی بنان شده است
یکی نوشت فدایت شوم، شدم نامه
گمانم عاشق یک خانم جوان شده است
و خانمی که هزار آفرین! شما باشید
معلّمی است که لیلای داستان شده است
تو عشق گفتی و ما مشق مینوشتیم آه!
سر دو حرف، چه بسیار حرفمان شده است
یکی هم آمد و سر رفت از سر هر سطر
که حرفهای دلش بیشتر از آن شده است
یکی یکی همهی برگهای کاهی من
به باد میرود انگار که خزان شده است
یکی بیاید و قیچی کند تمام مرا
تمام بال و پری را که استخوان شده است
و از بریدهی من بادبادکی سازد
که مدّتی است دلم تنگ آسمان شده است
مرتضی آخرتی