باز هم تاکید میکنم که این قصه از بهار و تابستان شروع شد، قبل از این که اعتراف کنم آن شبی که برای اولین بار میخواستی کامنت بگذاری و کامنتینگ را بسته بودم، وقت نوشتن آن پست به تو فکر میکردم. بی که چیزی در کار باشد. مردها، همان طور که زنها به مردهای زیادی، به زنهای زیادی ممکن است فکر کنند. اما یک نفر است که همان میشود. کامنتینگ را هم از ترس تو بستم.