جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۹

اذا ضاقت الارض

«لایک‌بزنِ التماس دعایی» هم نبودیم. نشدیم هم، علیرغم اصرار من. حتی کامنت‌گذار التماس دعایی هم نشدیم، حتی. فقط من آدمی هستم که خودم را از زیر نگاه خانمانه تو بدزدم که انگار متوجه نشدم، با لبخند زل بزنی به من و همان طور خونسرد بپرسی که فلان و بعد هم من جوابی بدهم که جواب داده باشم. سوالت را هنوز خاطرم هست، اما جواب خودم یادم نمی‌آید! مهم نیست. فقط منم که گاهی خودم را می‌دزدم ازت. از ترس تو.